جدول جو
جدول جو

معنی رخنه فتادن - جستجوی لغت در جدول جو

رخنه فتادن
(تَعْ کَ دَ)
رخنه افتادن. شکاف پدید آمدن. سوراخ پیدا شدن:
چون رخنه فتد به بام خانه
بر ابر سیه نهد بهانه.
امیرخسرو دهلوی.
، نااستواری و تزلزل پیدا آمدن. از حالت استواری بگردیدن:
چون ز دو مصراع کند ابروان
رخنه فتد در دل پیر وجوان.
جامی.
و رجوع به رخنه افتادن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ دَ)
سوراخ گشتن. سوراخ شدن. درزپیدا شدن. شکاف خوردن. شکاف برداشتن: در گیلان و بعضی مواضع دیگر آن را (آن درخت را) آزادوار گویند و چوب آن محکم باشد و دیر پوسد و رخنه در آن نیفتد. (فلاحت نامه)، شکست افتادن. تباهی نمودن. فساد افتادن: بهیچ حال توفیر فرانستانم که لشکر کم کنی که در ملک رخنه افتد و فساد در عاقبت آن بزرگ است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342)
لغت نامه دهخدا
ستانندۀ رخنه. پذیرندۀ سوراخ:
ویرانه ام از برق نفس رخنه ستان نیست
نشگفت گرش مهر به روزن نبود راه.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا